الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

منم مادرم...!

دیشب الینا نوبت دکتر داشت . هر وقت میخوام الینا رو ببرم دکتر از صبحش استرس دارم  و نهایت این استرس و آشفتگی ذهنم میشه یه مامانی عصبی و بهم ریخته با فکرهای درهم  از واقعیتهای تلخ زندگی ، از روزهایی که بهتر از این میشد بگذرند از خاطراتی که قشنگتر از این میشد اینجا ثبت بشن  اما نیست اما نشد و نتیجه اش میشه اینکه  هر نیم ساعت یه بار آه میکشه ! آه از این زمونه که با ما راه نیومد ، اصلا بذارید بگم  یه بغضی که همیشه ته دلم مونده را اینجا  فریاد بزنم  الان دیگه الینا یک سالش تموم شده اما اما اما هزار تا اما نه میتونه به تنهایی بشینه نه میتونه بایسته نه حتی میتونه چیزی را بگیره دستش به منظور خوردن بذاره ده...
26 آذر 1391

دو دو تا چهار تا!

مرواریدهای الینا فینگیلی 4 تا شدند . 2تا پایین 2 تا بالا! که خیلی هم فینگیلیند اما تییییییز و پوست کَن! الینا هم در راستای تقویت دندونهای کوشمولوش اینروزا همش مشغول گاز گرفتنه ، قاشق غذا، ظرف غذا، لیوان آب، شیشه شیر، اسباب بازیا، انگشت مامان ، صورت بابا و.... این هفته شنبه را تعطیل کردند بخاطر ضریح امام حسین (ع) که رسیده بود اهواز ، هر چند نشد که ما بریم و از نزدیک ضریح را ببینیم و انشالا قسمت بشه به اتفاق بابا نوید و الینا با هم بریم کربلا ،  یکشنبه هم من نیومدم سر کار و موندم خونه ،  چون الینا چند روزه که دمدمای صبح حدودای 4 صبح بیدار میشه و بدنش تب داره و بیقراری میکنه سرش را میزنه به بالشت ، موهای ...
21 آذر 1391

تولد یکسالگیت مبارک فرشته ی من

الینای ناز مامان  دختر ناز ناز بابایی خوشکل خانوم ، زندگیم ، عمرم ، نفسم     تولد یکسالگیت مبارک فرشته کوچولوم یکسال از بودنت کنارم میگذره  یکساله که نفسم به نفس تو بنده   یکساله که هر لحظه اش صدای قلب تو ضربان زندگی منه  یکساله که هر شب در آغوش میگیرمت و صدای نفسهای تو لالایی منه   یکساله که هر صبح دیدن روی ماهت طلوع خورشید منه یکساله که لمس پوست لطیفت قشنگترین احساس منه  یکساله که آغوش کوچولوی تو امن ترین جای  دنیای منه  یکساله که بوسیدن گونه های سرخت عاشقانه ترین احساس منه   الینای من ! دلم برای روزهای آغاز تولدت تنگ شده&nb...
11 آذر 1391

لبخند زندگی!

سلام دوستای خوب جای همتون اینجا خالیه امروز از ساعت 4 صبح که الینا گلی بیدار شد و نخوابید ونذاشت من یه ساعت اضافه بخوابم ، داشت بارون میبارید تاااااااااااااا همین حالا! عجب هوایی شده پاییز و بارون سرما یهویی اومد و مهمون اهوازیها شد! تا یه روز قبلش کولر میزدیم و آستین کوتاه تن الی جون میکردم یه روز صبح بیدار شدیم دیدم وووای چه سرمایی !با شال و کلاه و کاپشن باید بردمش پیش مامان جونش!     چند تا خبر جدید دارم که نمیدونم اول کدومشون را بگم ؟!!! خبر اول اینکه : بالاخره الینا بی دندون ، دو تا دندون فینگیلی تو دهن کوچولوش جوونه زدن! فرشته من ، مرواریدات مبارک عسسسیییییسم! همیشه وقتی پستهای بقیه مامانها خصوصا پ...
3 آذر 1391
1